ســـاده ی ســـاده..
از دســت میـــرونــد ..
همـــه ی آن چــیزها کــه..
سخــت سخــت به دست آمدنـــد ...
|
تازگی ها ؛
از پای طراحی چند ساعته ک بلند می شوم دندان پایینم ب شدت درد می گیرد .
فهمیده ام .
هنگام کار چه حرصی می خورم . چه فشاری می آورم ب این زبان بسته ....
تازگــــــی ها ؛
دلتنگ نمی شوم. یعنــــــــی ...رنگ دلتنگی هایم را تغییر داده ام ... یک رنگ عجیب !
ت ا ز گـــــــــ ی ...ها ؛
دلم را هر جایی جا نمی گذارم . محکم بسته ام اش یک جای امن. همین چند وقت پیش! سر زدم بهش. محکم تر کردم جایش را و سریع برگشتم ...
تا ز گ ی هـــــا ...؛
موقع خوردن قرص های سردرد و معده درد و هزار جور چیز دیگر با هم، غرغر نمی کنم. یکی یکی همه را با یک لیوان آب. مثل دخترهای - خیلی - خوب .می خورم ....
تازگیـــــــ ه ا ؛
می نشینم پای تخته شاسی و طرح. تنبلی هم نمی کنم ....// حرف های تکراری هم تحویل خودم نمی دهم !
تازگیهــــ ا ؛
دلم می خواهد راجه ب تمام یافته های جدیدم؛ بدون پیشنیه ی قبلی از خودم! حرف بزنم و بحث کنم.
دلم بحث کردن و فلسفه با چاشنی علاقه ی جاودان! - روانشناسی - می خواهد .
تازگیهاااا ؛
از خاطره بازی زود خسته می شوم. دست و دلم ب تکرار خاطراتی ک گاهی مدام در ذهنم کلنجار می رفتم با تک تکشان نمی رود .
دلم ابداع یک سری خاطره ی جدید می خواهد! - صرفا جهت اطلاع خودم -
و تازگیها .
اهم ...
این منم.
پ.ن: کمی خصوصی -انگار -
پ.ن2: شاید نیازی ب گفتنش نبود ! و ناگفته هایش .برای- خودم-
پ.ن3 :التماس دعا.../
پ.ن4 : (مها ! رجوع ب پ.ن 3 :دی)
از این عکسه هیــــچ وقت سیر نمیشم .....